جدول جو
جدول جو

معنی کتی سره - جستجوی لغت در جدول جو

کتی سره
از محله های قدیمی شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ رَ / رِ)
کتیراء. کثیراء. کتیرا. زولزده. (ناظم الاطباء). صمغ درخت قتاد است و آن بوته ای باشد خاردار که شتر نخورد مگر سالی که باران کمتر بارد. (برهان). صمغ درخت قتاده است و آن بوته ای است خاردار که شتر آن را نخورد مگر در نهایت گرسنگی و ناچاری. (آنندراج) :
اشتر گرسنه کتیره خورد
کی شکوهد ز خار خیره خورد.
رودکی.
و رجوع به کتیرا شود
لغت نامه دهخدا
(کِ / کَ تِ رَ / رِ)
کتف سار. سر دوش. سر شانه در آدمی و دیگر حیوانات و دراسب آن موضع را گویند از پشت اسب که پیش زین بر آن باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
زیشان برست گبر و بشد یک سو
بردوخته رکو به کتف شاره.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 286).
به کتف ساره برآورده زانو از ادبار
به چشم خانه فرورفته دیده از ناهار.
مختاری (از آنندراج).
و رجوع به کتف سار شود
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ / رِ)
عمل غیژیدن کودکان و زمین گیران. غیژیدن چنانکه مردمی اشل از دو پای یا کودک پیش ازراه افتادن. رفتن کودک با کشیدن نشیمنگاه بر زمین. غیژیدن در حال نشسته بودن، چنانکه طفل شیرخوار. و باکردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر خوردن در حال نشسته. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ / رِ)
تیار. تیارا. کلاه خاص پادشاهان مادی و فارسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، دیزی، در لهجۀ مردم قزوین و جاهای دیگر، برای شباهت او به تیارا. قسمی دیگ سفالین شبیه به تیار، تاج سلاطین ایران که در بعض بلاد آن را دیزی گویند... و آن ظرفی سفالین است که در آن گوشت و آش و امثال آن پزند. تیریه. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کی سر
تصویر کی سر
فرانسوی آبفشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتف ساره
تصویر کتف ساره
سر دوش سر شانه: (به کتف ساره بر آورده زانو از ادبار به چشم خانه فرو رفته دیده از ناهار) (مختاری) توضیح این ترکیب در دیوان ناصر خسرو} کتف شاره {آمده
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی است که از برخی گونه های گون که معمو بنام گون کتیرا یا علف کتیرا خوانده میشوند حاصل میگردد. برای تحصیل کتیرا معمو گون را تیغ میزنند (تمام گونه های گون دارا صمغ کتیرا میباشد ولی گونه های پر صمغ آنرا معمو انتخاب میکنند و تیغ میزنند و همین ها را بنام گون کتیرا مینامند)، کتیرا یکی از اقم صادراتی مهم کشور ما است. کتیرا در گرمای 100 درجه 15 درصد آب خود را از دست میدهد. خاکستر حاصل از آن 4 درصد است و شامل کربنات دوشو و فسفاتها و غیره است. کتیرا در آب حل نمیشود ولی بصورت لعاب چسبنده ای در میاید. اگر مقدار از کتیرا پس از قرار گرفتن در آب زیر میکرو سکوپ مطالعه گردد سلولها تغییر شکل یافته ای با جدار های ضخیم در آن تشخیص داده میشود. در مرکز این سلولها دانه های نشاسته بصورت ذرات کوچک و گرد یا با شکال دیگر دیده میشود. از هیدرو لیز کتیرا دو قسمت محلول و غیر محلول نتیجه میشود. قسمت محلول آن بنام تراگا کانتین موسوم است و عبارت از یک اسید اورونیک متصل به چند مولکول آرابینوز میباشد و قسمت غیر محلول آن باسورین نامیده میشود که منحصرا شامل اسید گا کتورو نیک متصل بقند های گاکتوز گزیلوز میباشد. بعوه قند های آزاد و مشتقات متوکسیل نیز در آن یافت میشود. کتیرا فاقد هر گونه اثر درمانی است مع هذا چون دارو یی امولسیون دهنده است برای معلق نگهداشتن پودر های دارو یی غیر محلول از آن استفاده میکنند و نیز در تهیه قرصها بم دو تلو و بیکر بنات دو سود و کلرات دو پتاسیم و کلرید رات دو کوکائین و غیره از آن استفاده میشود. در صنعت کتیرا در نساجی و ساختن چسب و کاغذ سازی و کفاشی و غیره مصرف میگردد. در اکثر نقاط ایران خصوصا مشهد و سبزوار و سلطان آباد و تربت حیدر یه و کرمان و میر و کردستان و شیراز کتیرا بدست میاید. رنگها مختلف کتیرا عبارتند از سفید و زرد و قهوه یی کم رنگ و قهوه یی پر رنگ. صمغ کتیرا تا اندازه ای شفاف و بیمزه و لزج است. سه نوع کتیرا در بازار معروف است: کتیرا ورقی کتیرا مفتولی کتیرا معمولی. کتیرا ورقی از تیغ زدن ساقه بدست میاید. کتیرا مفتولی با فرو بردن میخ یا سیخی در ساقه بوته حاصل میشود و باخره کتیرا معمولی که طالب زیاد ندارد بشکل لوله و مدور میباشد و در نتیجه صدماتی که تصادفا بساقه بوته وارد آید حاصل میشود. قسمت اعظم محصول کتیرا ایران کتیرا ورقی است. یا کتیرا بیضا. یکی از گونه های گون که از آن کتیرا گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ی تراز و میزان در بافندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه ی بوته ی کدوقسمت انتهایی بوته ی کدو که در آش ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی که در مناطق ساحلی و در کنار باتلاق های جلگه ای روید
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف حلقوم و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
زمینی که سطح آن نسبت به پیرامونش بلندتر و مرتفع تر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
سرداری و سپهسالاری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه کارمزد ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، نام روستایی در حوزه خانقاه
فرهنگ گویش مازندرانی
کشت زاری نزدیک روستای کردیچال کلاردشت، بالا تپه، بالای بلندی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی